استخر زنونه!
من میمونم با خریدها.. عیب نداره. ظهر دو ساعت خوابیدم و خوابم نمیاد.. شروع میکنم به جابجا کردنشون. دو تا از کابینتها رو اختصاص دادم به مواد غذایی و نمیدونم چرا عادت دارم عین مورچه همه چیزو انبار کنم تو خونه... اینه که این کابینتها همیشه تا خرخره پر اند. تصمیم میگیرم یکم مرتبشون کنم. شیشه رب رو برمیدارم.. یه ماه بیشتر از تاریخ مصرفش نمونده!
میذارمش کنار.. بسته ماکارونی که نصفش استفاده شده و نصفش مونده.. اونو هم میذارم کنار... همینجور که دارم مرتب میکنم به تعداد چیزایی که میذارم کنار هم اضافه میشه!
اخر سر میشه دو تا پلاستیک بزرگ! درشون رو گره میزنم. یه کاغذ میارم و روش مینویسم" مواد غذایی- کاملا سالم و تمیز- لطفا بردارید"
میخوام همون موقع ببرمش بذارم تو کوچه. ولی ساعت ۱۲ رو هم گذشته و میذارمش جلوی در که همسر صبح ببره.
یه کاغذ دیگه برمیدارم و روش مینوسم
سلام همسر
صبح به خیر.
دیشب رفتی خوابیدی و من تنهایی همه کارا رو انجام دادم! شما هم زحمت بکش
۱- اشغالها رو بنداز تو شوتینگ
۲- ماشین ظرفشویی رو قبل از رفتنت روشن کن بذار ظرفها رو بشوره
۳- مواد غذایی که جلوی در گذاشتم رو بذار بیرون که ببرن( فضولی هم نکن که چی توشونه!
)
۴- دستمال کاغذی ای که گذاشتم رو جاکفشی رو ببر بذار تو ماشین.. تو ماشین دستمال تموم شده...
۵-کولرهای پذیرایی رو قبل از رفتنت روشن کن
۶- سر و صدا هم نکن بذار بخوابم...![]()
کاغذ رو میذارم رو اپن..
ساعت ۱:۳۰ شده. میرم بخوابم ولی از خستگی خوابم نمیبره... صبح میام همون کاغذی رو که دیشب واسه همسر نوشته بودم رو برمیدارم و از خوندن جوابهای همسر کلی میخندم...
اعلام کردن که ۵ روز تو ماه رمضون سانس استخر خانومها تا ۱۲ شبه!
اقایون البته هر شب تا ۱۲ هستش...![]()
دیشب اولین شبش بود و حالی بردیم عظیم. از بس مسخره بازی دراوردیم و شلوغ کردیم. کلی هم قر دادیم تو اب!
به بچه ها گفتم بیایین یه شب هم خانوما با هم بریم هایپر کافی شاپ! فک کنم امروز فرداس صدای شوهراشون دراد...![]()
همسر عصر که اومد ساعت ۷ تا ۹ تارا رو برد پارک. بعدش هم که من رفتم استخر و وقتی شب برگشتم اووووووونقدر دلم براش تنگ شده بود.. برای تارا منظورمه...![]()
تا کلید انداختم تو در دوید و اومد و میگفت مامان
کلا دختر بچه یه چیز دیگه است. هر خونه ای باید یه دختر داشته باشه. عروسکه.
دیگه نیم ساعت باهاش بازی کردم و چلوندمش بعدا گذاشتم بخوابه...
باز من دو تا پست روزانه نوشتم٬ یه عده ادم تنگ نظر مثل موشی که دمش رو اتیش زده باشی تو کامنتدونی بالا پایین میپرن واسه خودشون... البته نیازی به گفتن نداره که از دموکراسی سابق در کامنتدونی هم خبری نیست...!![]()
راستی تا یادم نرفته. بعضیا پرسیده بودن که ایا تو سوپ زرشک میریزم؟ بعله. ما تو سوپهای مجلسیمون زرشک میریزیم.. تو اینترنت هم سرچ کنین کلی عکس و دستور تهیه میبینین.





عسل هستم. متولد تیرماه سال 63.