سلام دوستان

خیلیییی خوشحال شدم از اینکه دیدم این خونه هنوز دوستای قدیمی اش رو داره...

جونم براتون بگه ما هم هستیم و روزگار میگذرونیم.

صبح ها که با تارا مشغولم و کارای خونه. بعد از ظهر اما اون میره مهد و منم یا میام خونه با کتاب و این چیزا خودم رو مشغول میکنم یا اگه هوا خوب باشه و حسش باشه میرم تهران گردی!! واسه خودم میرم تجریش و اینور اونور و خرت و پرت میخرم واسه خودم و یه جوری روان خودم رو شاد میکنم...

خیلی دنبال کلاس نقاشی حسابی واسه تارا بودم که متاسفانه با معیارهای من یافت مینشود. در نهیات بردم کانون پرورش فکری کودکان ثبت نامش کردم ببینم چی میشه. به این امید که با مربی های خوب اشنا بشم و بتونم بعدا خصوصی ازشون کمک بگیرم.نقاشی برای من خیلی مهمه. نه به خاطر اینکه بچم فردا تابلوی رنگ و روغن بکشه بزنیم به دیوار پذیرایی مون! بلکه میخوام دستش قوی بشه. چون به تجربه دیدم تو خیلی از رشته های دانشگاهی حتی، مثل معماری.. طراحی لباس.. گریم و غیره اونایی که دستشون قوی تره موفق تر اند.

موسیقی رو هم میره موسسه پارس که اینجا میخوام تجربه و برداشت شخصی خودم رو از این موسسه بگم و تاکید میکنم تنها نظر شخصی منه.

پارس موسسه معظم ای هست با کلاسهای مجهز، مربی های کار درست، کنسرت های متعدد و کلی قرتی بازی اضافه از کافی شاپ تا کافه کتاب، کلاسهای ویژه مادران و ....

اما...

با شهریه ای سه برابر موسسات دیگه و جوی بسیار فراتر از زمان با حواشی بسییییاااار زیاد که یه جورایی اصل رو تو این موسسه تحت تاثیر قرار داده و حاشیه بسیار پررنگ تر از اصله...

اینکه توی کنسرت چی تن بچه کنی.. روز معلم و عید و اخر هر کنسرت، کادو واسه مربی ها سکه بدی یا کارت هدیه و هزار و یک مورد دیگه که واقعا انرزی ادم رو میگیره. یه جور مسابقه کلاس گذاری! بین مامانا

و جالب اینکه مدیریت موسسه خیلی راحت میتونه جلوی این روند رو بگیره اما نمیگیره!! من میگم ادم اگه بچه اش رو کلاس خصوصی گذاشته حالا میخواد به مربی هر چیزی بده باز توجیح داره اما تو کلاس عمومی یه سری کارا اصلا درست نیست و مهمتر اینکه فردا بچه هامون هم یکم که بزرگتر بشن تحت تاثیر این جو قرار میگیرن و براشون مهم میشه و این چیزیه که من اصلا و ابدا برای بچه ام نمیخوام! وگرنه که ادم یه بچه داره و همه داشته ها و نداشته هاش هم برای اونه و خیلی هزینه ها هم میکنه اما اینکه این مسایل هم از چارچوب منطقی و معقولش خارج بشه و هم اینکه بچه ها رو هم حساس کنه اصلا چیز خوبی نیست.

خلاصه که من از اینجا درسی که گرفتم اینه که جایی که صرفا هر کسی رو که توان پرداخت شهریه رو داره ثبت نام میکنه و هیچ گزینش و فیلتری در کار نیست و خود موسسه هم دیسپلین و قوانینی برای کنترل جو اموزشگاه نداره، ابدا نمیتونه فضای سالمی باشه و من بعد از این دوره ارف اصلا دیگه بچه ام رو اینجا نمیذارم و درسی شد برام که تو انتخاب مدرسه هم حتما رو این چنین موارد توجه ویژه ای داشته باشم.

دیگه جونم براتون بگه که دخترم از سال دیگه باید بره پیش دبستانی و من کم کم به فکر انتخاب مدرسه مناسب براش هستم اما طبعا هیچ شناخت و تجربه ای در این رمینه ندارم. فعلا مدراس" راه رشد، ربانی و سلام "سه تا گزینه مورد نظرم هستند. لطفا هر کسی در مورد این مدارس تجربه یا شناختی داره یا مدرسه دیگه ای رو پیشنهاد میده بهم بگه.

به خود تارا که برسیم اینقدر خانوووم شده که حد نداره. برای خودش تعبیر و تفسیر میکنه مسایل رو و نظر میده ...هر شب بلااستثنا قبل از خواب یه سوال علوم داره که از باباش بپرسه. حتما هم از باباش چون منو بیسواد میدونه!  از جمله اینکه وقتی غذا میخوریم چطور غذا به تارهای صوتی مون نمیخوره؟ یا سوراخ توی چشم مون کارش چیه؟!

ازش میپرسیم میخواد چیکاره بشه میگه طلافروش!! چون فقط چیزای شاینی دوست دارم

خیلی عشق پرنسس بودن داره، لباس پفی بپوشه و تاج و عصا و بال فرشته داشته باشه و از اینجور چیزا که ما هم سعی میکنیم در حدامکان تجربه شون کنه...

رو لباس و موهاش و تیپ اش یکم وسواس داره که خیلی منو ازار میده و سعی میکنم به وسواس اش میدون ندم تا موندگار نشه

خودم هم هیچ کلاس ملاسی نمیرم و نشستم فعلا دارم از اموخته هام استفاده میکنم اخه الان یه طوری شده که اگه یه چیزی رو اموزش ببینی با هدف اینکه کار کنی باز یه حرفی ولی صرفا از روی علاقه یا رفع نیاز خودت میخوای بری مثلا 4 میلیون بدی شینیون یا رنگ یاد بگیری توجیح اقتصادی نداره و ادم میتونه با اون پول سالیان سال بره بیرون کارش رو انجام بده.وگرنه که خیلی دوست داشتم دوره رنگ و مش و شینیون رو میرفتیم اما اونایی که طبق تعرفه فنی حرفه ای اموزش میدن عملا چیزی یاد نمیدن .. همش مدلهای قدیمی و به درد نخور. اونایی هم که چارتا چیز درست درمون میخوان یادت بدن شهریه هاشون فضاییه.

همسر هم کماکان مشغوله و مرتب برای جلسات تبریز میره و میاد و همچنان عشق منه و میمیرم براش و الان که نزذدیک 11 سال ار عمر ازدواج مون میگذره و بعد از تمام اون بالا پایین ها و عشقولانه های 10 ساله اول ازدواج، به نقظه ای رسیدم که از ته ته ته قلبم دوستش دارم و براش احترام قایلم و میدونم که مناسب ترین و بهترین فردی بود که میتونست وارد زندگیم بشه.

نماز روزه های همتون هم قبول بشه دوستان و امیدوارم در کنار خانواده ها و عزیزانتون همیشه لبتون خندون و تنتون سلامت و جیبتون پر از پولهای تپل باشه

فعلا بای....

 

سلام دوستان.

واقعا شرمنده که تو سال جدید هیچی ننوشتم.خب آدم وقتی میبینی خواننده نیست دیگه انگیزه نداره واسه نوشتن.رابطه یک طرفه به درد نمیخوره که...الان اومدم بگم که خوبیم و زنده ایم شکر خدا

روزامون تند تند میگذرن و من الان حرف اونایی رو که میگفتن بچه هر چی بزرگتر میشه کارش هم بیشتر میشه رو درک میکنم.البته خود بچه مستقل تر میشه برای نیازهای اولیه اش اما خب ببر و بیار و این کلاس و اون کلاس دیگه وقتی واسه آدم نمیذاره.

خلاصه که هستم و به زودی زود میام مفصل تر مینویسم.این فعلا دست گرمی بود😆