ویتانیم

 

 

دختر گلم رفته مهد..امروز تولد یکی از همکلاسی هاشونه.از طرفی خودش هم چون ستاره هاش که بابت کارای خوبشون مربی بهشون میده زیاد شده بود، گفتن یه جایزه هم واسه خودش بخرین.این شد که دیروز عصر مشغول خرید اسباب بازی واسه خودش و دوستش بودم..نمیدونم من یه مدت زیاد اسباب بازی گرفتم یا تنوع کم شده.هبچ چیز واقعا جدیدی پیدا نکردم..تقریبا هر چی بود مشابه اش رو داشت....

قیمت‌ها هم که قربونش برم.عروسک پرنسس صوفیایی که ما عید از ترکیه گرفتیم زیر  50 تومن اینجا 138 تومن!! یا چارتا قابلمه و بشقاب قاشق پلاستیکی 70_80 تومن..آدم کورکماز بگیره اینقدر آب نمیخوره واسش.والله....

دیگه جونم براتون بگه دوباره میخواستیم بریم ترکیه که به دلیل ناامنی و هشدار سفارت برای پرهیز از سفرهای زمینی غیرضروری کنسلش کردیم فعلا....الان هم به شدت مسافرت لازمیم. 

تایلند خیلی دلمون میخواد بریم که اونم الان گرمه و باید اواخر پاییز یا تو زمستون رفت.

در عوض برای خونه ست میز غذاخوری جدید و یه جاروبرقی جدید گرفتیم....

فردا هم خدا بخواد عازم تبریزیم. از اول تیر که تارا مهد رفته دیگه اونورا نرفتیم و همه صداشون دراومده...

یه حرف خنده دار هم از تارا براتون بگم....امروز سوار ماشین شدیم میگه مامانی عینک منو بده! هر جا رو میگردم نیست. میگم نیست مامانی. حتما بردیم بالا....میگه باشه. آفتاب هم خوبه..اینجوری ویتانیم درمیارم! !!=ویتامین. ..بابا بهم گفته.......

سلام ملت!

خوبین خوشین؟

خوش میگذره؟

ما هم به لطف خدا بد نیستیم. تعطیلات عید فطر رو به خاطر یه کاری که قرار بود پارسال انجام بشه و نشده بود و مونده بود واسه امسال!! ما دیگه جایی نرفتیم و خونه بودیم. ولی خدا رو شکر اون قورباغه قورت داده شد!

این اخر هفته هم مثل خیلی از اخر هفته ها تهنا بودیم و حوصله مون سر رفته بود...

کلا یکی از کمبودهای زندگیم، کمبود دوست پایه است! مخصوصا واسه اخر هفته ها...

دیگه یه سر رفتیم بیرون بستنی خوردیم. بعدش هم رفتیم خونه دوستمون که بچه دومش به سلامتی دنیا اومده... میگفت میخواستم لوله هامو هم ببندم که گفتن کمتر از سه تا بچه نمیشه!!! اونجا بودیم که دوست همسر جان زنگ زدن که بیایین با هم بریم بگردیم و ما رو از بیحوصلگی نجات دادن.یه سر رفتیم پارک خوارزم و بعدم شام...

در مورد تارا هم خدا رو شکر مشکل به طور کامل حل شد و ما تونستیم این مرحله سخت رو پشت سر بذاریم.از همینجا برای همه اونایی که درگیر چنین مشکلی هستند صبر میطلبم!!

به مهدش هم عادت کرده و دوستش داره و از این بابت هم خیلی خوشحالم... خیلی براش خوبه که با بچه های دیگه باشه.منم هر روز میبرم میرسونمش و میام خونه یکم کارای خونه رو میکنم و کتابی چیزی میخونم و یه چرت میزنم و در کل از سکوت خونه فراوان فراوان لذت میبرم! بعدم میرم دنبالش...

دنبال اینم یه کلاسی چیزی تو این فاصله واسه خودم جور کنم و برم.یادگیری چیزهای جدید جلوی فسیل شدگی  مغز رو میگیره.

دیروز موهامو رنگ کردم و بعد از نزدیک به سه سال که همش قرمز و مسی بوده موهام، همه رو شکلاتی شماره 5 رنگ کردم و خلاص...خوب شده.. جوونتر نشونم میده

همینا دیگه... گفتم یه احوالی بپرسم.. بقیه وبلاگها که فعلا از خواب زمستانی بیدار نشدن.

بای تا بعد

 راستی دوستان از کتابهای "من و کیمیا" که زیر مجموعه نسل نواندیش هست غافل نشید. کتابهای کودکش واقعا عالی و اموزنده هستند با طراحی و اب و رنگ عالی و در عین حال قیمت بسیار مناسب. اکثر کتاباش 2-3 تومن هستند در صورتی که من تو شهر کتاب میبینم الان کتابای خیلی کوچکتر و بی کیفیت تر از این چه از نظر محتوایی و چه ظاهری دیگه 7-8 تومن کمتر نیستن. ادرس فروشگاهش هم ولیعصر، ایتدای کریمخان. ساختمان کیمیا است.