بچه چرا هوا اینقدر بس ناجوانمردانه گرم است؟؟!!!

یعنی تو این شهر ما نباید زمستون و بهار رو تجربه کنیم؟!! همش پاییز و تابستون؟!!

نمیدونم والله همه همینقدر گرمشونه یا من هنوز بدنم کالیبره نشده.....

اها راستی روز همه مامانا مبارک...

من که بر اساس تجارب چندین ساله میدونستم که نباید توقع ایده نابی، سورپرایزی چیزی داشته باشم، واسه همین هم  در کمال رضایت با زبون خوش! کارت همسر جان رو برداشتم و رفتم واسه خودم یه دو قلم لوازم ارایشی خریدم و دل خودم رو شاد کردم. و روز مادرم رو گرامی داشتم... تازه امروز میگه بیار ببینم من اون کادویی که واست خریدم رو ندیدم اصلا...!

دیگه دیروز بعد از ظهر هم رفتیم یافت اباد و در نهایت موفق شدم یه تخت واسه این بچه بخرم... نمیدونم چرا خرید مبلمان و سرویس خواب واسم اینقدر سخت شده.. کلا خیلی ادم مشکل پسندی نیستم چون معمولا میدونم چی میخوام و دنبالم چیم .. فقط مشکل اینه که در این زمینه اون چیزی که میخوام تو بازار نیست!! الانم یه تخت سفید کلاسیک نسبتا جمع و جور و ساده از یاسمین خریدیم که تقریبا با فاکتورهای مدنظر من میخوند به جز اینکه پایینش کشو نداره. کلا بیشتر تختهای نوزاد- نوجوان بودن که کشو داشتن. اکثر تختای نوجوان کشو نداشتن... بعدم دیدم میتونم اگه خواستم زیر تخت از این باکسهای حصیری ایکیا بذارم. خوشگلتر هم میشه...

اینم عکسش..

فقط دو ماه دیگه تحویلش میدن!!!!! واسه همین دیگه تشک نگرفتیم گفتیم بمونه همون موقع. دوستان اگه کسی در مورد تشک خوب تجربه ای داره لطفا بگه.

تشکهای دکتر ویستر رو دیدیم که از 260 تومن بود به بالا. خودش یه مدل 380 تومنی رو پیشنهاد داد، ولی یه مدل 780 تومنی هم داشت که اون به نظرمون خیلی خوب بود.. حالا دیگه نمیدونم....

بعد از اونجا هم یه راست رفتیم رستوران فلورانس و چون زود رفته بودیم هیشکی نبود و فقط ما بودیم.. استیک خوشمزه زدیم بر بدن با موزیک لایت در یک فضای رومانتیک....

دیدم هیشکی نیست پررو بازی دراوردم رفتم به اقاهه میگم این موزیکا رو کامپیوتره یا رو سی دی.. میگه رو کامپیوتر.. میگم پس بفرمایین. اینم فلش من!!!

به همسر میگم از این به بعد روزی دوبار ناهار و شام یه بشقاب غذا میذارم جلوت با موزیک مخصوص! اخر سر 100 تومن فاکتور میدم دستت با ارزش افزوده... فک کن روزی 200 تومن صرفه جویی میکنم در اقتصاد خانوار....

امروز هم پدر شوهر اینا میان و احتمالا مجبور باشن قلب پدر همسر رو باطری بذارن!! چون ضربانش به شدت افت میکنه... بیچاره....

در ضمن این اولین کتابی هست که امسال خوندم و خوندنش رو به شما هم توصیه میکنم....

هیچی دیگه. اینم ماجرای روز مادر ما...